پرستش پرستش ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

یه دختر دارم شاه نداره ... یه داداش داره تا نداره ...

تولد شاپسرم جیــــــــــــــــــــــگرم تاج سرم

  میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم                                                    ایمان عزیزم چهاردهمین سال  زندگی رو هم به لطف و شکرخدا پشت سر گذاشتی و پانزدهمین بهار زندگی رو آغاز کردی برات هزارن هزار بار از خدا سلامتی و سعادت آرزو دارم میخوام بدونی که نفسم به نفس تو بسته است میخوام بدونی که عاشقانه دوس...
20 ارديبهشت 1393

چهارشنبه ای پر از مهربانی و امنیت

سلام دوستان با وجود اینکه مشغله کاریم زیاد بود ومنم مثل همه خانمهای ایرانی همش بدو بدو دارم که کارای نیمه کاره رو تموم کنم که سال جدید خیالم راحت باشه  اما چون امسال مدرسه ایمان یه کار قشنگ انجام داده که دلم نیاومد اینجا ازش حرف نزنم  :                                                                                                   چند روز پیش ایمان یه دعوت نامه آورد که کادر مدرسه ...
24 اسفند 1392

شال و کلاه بافتنی

 معذرت خواهی از دوستان : سلام اول از همه  معذرت خواهی  میکنم از دوستایی که این مدت بهشون سر نزدم راستش نمی دونم چرا این فصل که میشه آرتروز دست و گردنم اوت میکنه الان دارم با دست چپ تایپ میکنم هم سردی هوا و هم لب تاب مون هم جاش خیلی بده مثلا لبتاب باید سیار باشه ولی مال ما همیشه چند تاسیم بهش وصله و همیشه روی میزه و چون ارتفاع میز و لبتاب بیشتر با بدن ایمان تناسب داره  من هر وقت تایپ میکنم یا کلا باهاش کار میکنم دستم درد میگیره میزنه به گردنم خلاصه ببخشید دیگه چون خیلی اذیت میشم سعی میکنم خیلی کم نت بیام یا اصلا طرفش نمیام یا سرپایی فقط نظرات رو میخونم شرمنده اگه تایید هم نکردم چون دلم میخواد جواب همه رو بدم  امش...
13 بهمن 1392

نگاهی نو به کوزه های قدیمی سفال و بته جقه

چند سال میشد که این کوزه ها توی انبار خونمون خاک میخورد  یه روز به سرم زد که دستی به سر و روشون بکشم و بزارمشون تو پذیرایی  اتفاقا چند وقت بود که دنبال وسایل دکوری بودم ولی متاسفانه چیزی به دلم نمی نشست ولی این کوزه ها خدایی خیلی بهم آرامش میده فکر میکنم دیگران هم همین حس رو میگیرن چون چند نفر تا حالا با دیدنشون تصمیم گرفتن کوزه های ته انبارشون رو نو نوا کنن     من از پارچه و قیطانی که از روی لباس محلی قدیمی ام کندم درستش کردم چون رنگ آبی فیروزه ای نداشتم یهو به سرم زد از تکه های پارچه استفاده کنم میگن احتیاج مادر اختراع است   اول این جوری بودن البته من یادم نبود از قبل عکس بگیرم به همین خاطر این عکس رو از ا...
12 دی 1392

اولین مسافرت شمال بچه ها شهریور 92 قسمت اول

 سلام  به دوستای گلم بالاخره طلسم شکسته شد و گزارش سفرنامه آماده شد یعنی آخر آنلاین هستم ها   اگه یه جایی خبرنگار حرفه ای و به روز خواستن بهم اطلاع بدین چون خیلی خیلی آنلاینم    راستی شهریور وبلاگمون  یکساله شد  یکساله و سه ماهه که با دوستای نازنینی مثل شما آشنا شدم و کلی زندگیم تغییر کرده خیلی وقتا رفتارهایی با بچه هام داشتم که با دیدن و خوندن مطالب دوستای دیگه فهمیدم رفتارم اشتباه بوده خیلی وقتا آشپزی یاد گرفتم کاردستی یاد گرفتم خیلی اطلاعات جغرافیاییم بالا رفته  از دکوراسیون خونه ی خیلی از شماها الگو گرفتم، از مدل لباس بچه ها ، از طرز رفتار با همسراتون درس گرفتم و خلاصه کلی از نکات ...
14 آذر 1392

زلزله های پی در پی در کرمانشاه

  امشب اولین باری بود که بچه هام زلزله احساس کردن و از ته دلم آرزو میکنم آخرین بار هم باشه     الان تقریبا دو هفته اس که توی شهرمون همه از زلزله و احساس ترسشون حرف میزنن خوشبختانه با وجود   اینکه بیشتر از دویست بار زمین لرزه و پس لرزه توی شهر و استانمون داشتیم ولی ما هیچ کدوم رو احساس نکردیم   خونه هر کی میرفتیم یا هرکی زنگ میزد میگفتن واااای زمین لرزه ها رو احساس کردین چه وحشتناکه حتی شب اول عموی بچه ها زنگ زد گفت زلزله اومده هوشیار بخوابین و وقتی میگفتیم نه ما اصلا متوجه نشدیم همه تعجب میکردن و البته ایمان کلی شاکی بود که چرا ما احساسش نمیکنیم   بچه ام عاشق هیجانه   امروز عصر پرستش ...
12 آذر 1392