دخترم از هر انگشتش یه هنر میباره:
این عکسا مربوط به تابستانه الان نوبتش شده چیکار کنم همش دوربین دستمه هی عکس میگیرم از این روزا لبتاپ ایمان منفجر میشه تمام برگ قیسی های این گوشه سمت راست رو پرستش با اون دستای کوچووولوش باز کرده هسته اش رو در آورده و دقیق رو به بالا گذاشته اون کج و کوله ها هم روم به دیوار من باز کردم قربون دختر کدبانوم برم من اینجا هم داره با دایا (مامانم) یه نوع شیرینی محلی درست میکنه به زبان کرمانشاهی میگن :بژی ولی ما کورد سنندجیم میگیم :کولیچه همه مون عاشق اون پا روی پا انداختنش شدیم قدیما که من بچه بودم رسم بود تو عروسی ها شب قبلش یه خانم مسن کدبانوی قابل احترام از طرف خانواده داماد میرفت کمک خانواده عروس بهش پاخه صو میگفتن و من همیشه پاخه صو رو موقع کولیچه درست کردن توی ذهنم مونده اتفاقا همین مدلی هم مینشستن، اون روز هم تا پرستش رو دیدم و طرز نشستنش یاد دوران خوش کودکیم و شادیهای کودکانه ام افتادم نوستالژی جالبی بود