اسکناس های دوهزار تومنی و هزار تومنی
امشب با خوندن یه مطلب تو وبلاگ یاسمین جون یاد یه مطلبی افتادم چون اینجا خاطرات نازگلم رو مینویسم خب اینم باید بنویسم پرستش تازه حرف زدن و یاد گرفته بود و خییییییییییییییییلی شیرین حرف میزد و ماشاا... هر چی رو یه بار میگفتیم سریع به ذهنش میسپرد و خیییییلی هم کنجکاو بود وهست یه بار داشتم از تو کیفم پول در میاوردم که عکس روی اسکناس رو دید پرسید این کیه منم گفتم امام خمینی . چند روز گذشت خونه مامان اینا بودیم دایی احمد (داداش خودم) داشت پول میشمارد که پرستش گفت دای دای چقدر خمینی داری البته میگفت کمینی یه دفعه خونه از صدای خنده ما منفجر شد دایی هم از ذوقش یه دوهزاری بهش داد پرستش گفت کمینی سبز هم میخوام دوباره همه زدیم زیر خنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی