حکایت همچنان باقیست
21 دسامبر هم گذشت اون همه شایعه و حرف وحدیث . وصد البته بازم تلنگری بود برای همه ما که یادمون باشه در مقابل قدرت و اراده خدا ما هیچ هیچیم و این داستان همچنان ادامه داره که اگه فقط یک سانت مدارکهکشانی جا به جا بشه تمام حیات زمین به هم میریزه واین بشر نادان و ناتوان همچنان به ظلم و ستم و قتل و غارت و... ادامه میده به کجا میخواد برسه ؟ این چند روز بهش فکر کردین اگه این اتفاق میافتاد چیکار میتونستیم بکنیم آرش(پسرعمه) میگفت خواستم برم ماشینم رو پر بنزین کنم تا اگه چیزی شد زود در بریم بعد پیش خودم گفتم کجا در بریم واقعا اگه اتفاق میافتاد نه ماشین نه خونه نه پول نه مقام نمیتونست به دادمون برسه خدایا چقدر ما ناتوانیم خدایا لطف بی پایانت رو از ما دریغ نکن خدایا فقط خودت خدایی حال و هوای شب یلدا با این حرف و حدیث ها یه جور دیگه ای بود فکر کنم همه مثل من با دلهره خوابیدن من دندون درد داشتم و همش فیلم 2012 توی ذهنم بود نزدیکای ساعت سه و نیم شب نیمه خواب بودم که یه دفعه صدای رعد و برق خییییییییییییییییییییلی مهیبی اومد و همچین از خواب پریدم و پرستش رو بغل کردم بابایی بیدار بود گفت نترس رعد و برق بود بعدش رفت تو اتاق ایمان بهش سر بزنه ایمانم از خواب پریده بود وقتی برگشت تو اتاق گفتم کاشکی ایمان رو هم بیاریم پیش خودمون بابایی هم نیشخندی زد و گفت بگیر بخواب خیالات برت داشته اونم نترسون خلاصه فعلا به خیر گذشت