یک روز بدون پرستش!!!
قربون دختر شیرین زبونم برم امروز صبح که از خواب بیدار شد خاله نگین رو دید که خوابیده گفت : این کیه تو اتاق من خوابیده مامانه یا باباس منم گفتم مامانه خندید و به نگین هی میگفت مامان به منم میگفت نگین بعدشم که بعد از صبخانه خوردنه با ناز و اداش با نگین رفت خونه دالا ( دایا به زبان کردیه به معنی مادربزرگ وچون پرستش ی رو ل تلفظ میکنه دایا رو میگه دالا) و علی موندو حوضش منم خیلی کارهای عقب افتاده داشتم که دنبال یه فرصت ابجوری بودم اما به قول مامانم هر کسی به یه چیزی معتاده : منم هنوز در رو پشت سرشون نبستم یه راست رفتم سراغ لپ تاپ نگین هم رو پله ها گفت یادت نره نهار درست کنی بعد از یه مدت هم رفتم تو آشپزخونه خونه سکوت مطلق بود همش فکر میکردم پرستش خوابیده وقتی ظرفی از دستم میافتاد یهو دلم میریخت میگفتم ای وای بیدارش کردم ولی وقتی یادم میافتاد انگار یه اسکناس 100 دلاری میذاشتن تو دستم ولی فداش بشم خونه بدون پرستش کسالت آوره خوشکل مامان از بس شیرین زبونی میکنه و سوال میپرسه تازه جدیدا فارسی هم حرف میزنه فقط دوست داری بخوریش به اول فعل کوردی یه می اضافه میکنه یا به اول فعل فارسی یه ا اضافه میکنه مثل می سینم = می خرم اخورم = میخورم من له اینجا اخوابم = من اینجا میخوابم ...
دوشنبه 1 آبان 91