اون روزاها که پرستش نبود
عزیز دلم پرستش به درخواست داداش عزیزش ایمان(قربونش برم من) قدم به این دنیای خاکی گذاشت چون من وبابایی میخواستیم تمام عشقمون رو فقط برای ایمان عزیزم قسمت کنیم ولی از اونجایی که جییییگر مامان خیلی مهربونه و دلش میخواست یه فرشته دیگه هم تو خونه مون باشه اونقدر اصرار کرد که بالاخره راضی شدیم فرزند سالاری که شاخ ودم نداره القصه که بارداری من مثل اغلب مادرا همراه بود با بدحالی و تهوع و... اشتها که اصلا نداشتم شبا خواب میدیدم که دارم مرغ سرخ شده در نوشابه زرد میخورم ازخواب میپریدم میگفتم صبح حتما درست میکنم صبح که میشد حالم از گفتنش هم بد میشد به صدای آهنگ اول فوتبال پلی استیشن ایمان...
نویسنده :
مامان 2 بهونه قشنگ برای زندگی
11:23