شیرین کاری های پرستش 1
چند روز پیش پرستش توپ ایمان رو که توی بالکن بود آورد تو و گیر داد که کثیفه باید بشوریمش منم دستم بند بود زودی بردمش تو حمام و گرفتمش زیر آب اما پرستش گیر داد که خودم میخوام توپ رو حمام بدم منم که کار داشتم قبول کردم و گفتم به شرطی که دمپایی پات باشه که سر نخوری قبوله خلاصه وانش رو براش پر از آب کردم و کمی شامپو ریختم توی وان خودم رفتم آشپزخانه خیالم راحت بود که مشکلی برای پرستش پیش نمیاد نهایتش یه دست لباس عوض میکنم بعد از نیم ساعت صدام زد رفتم که توپ رو آب بکشم دیدم که توی وان پراز کفه منم پیش خودم گفتم شامپومون عجب کیفیتی داره مثل وان خارجی ها شده خلاصه گذشت بعد از ظهر بردمش حمام دست بردم شامپو رو بزارم بالا دیدم شامپو خالی خالیه و اونجا بود که فهمیدم اگه یه شامپوی خانواده پر که تازه خریدی رو خالی کنی تو وان حتما حتما وانت مثل خارجی ها پر از کف میشه چند روز پیش یه میخ پیدا کرده بود آوردش پیش باباش و گفت بابا این میخ رو بنداز توی چایی بعدش بزارش روی دندونت من و بابایی : عزیزم یعنی چی چرا بندازیم تو چایی و چرا رو دندون ؟ پرستش : مگه اون روز که دندونت درد میکرد دایا برات میخ نذاشت تو چایی و شما گذاشتی روی دندونت تازه ما یادمون اومد که چند روز پیش بابایی دندونش درد میکرد و مامانم یه میخک گذاشت توی چایی خیس بخوره و بابایی گذاشت روی دندونش