پرستش پرستش ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

یه دختر دارم شاه نداره ... یه داداش داره تا نداره ...

یک روز بدون پرستش!!!

1391/8/2 11:40
1,712 بازدید
اشتراک گذاری

قربون دختر شیرین زبونم برم امروز صبح که از خواب بیدار شد خاله نگین رو دید که خوابیده گفت : این کیه تو اتاق من خوابیده مامانه یا باباس منم گفتم مامانه خندید و به نگین هی میگفت مامان  به منم میگفت نگین بعدشم که بعد از صبخانه خوردنه با ناز و اداش با نگین رفت خونه دالا ( دایا به زبان کردیه به معنی مادربزرگ وچون پرستش ی رو ل تلفظ میکنه  دایا رو میگه دالا)  و               علی موندو حوضش  بای بای    منم خیلی کارهای عقب افتاده داشتم که دنبال یه فرصت ابجوری بودم  اما به قول مامانم هر کسی به یه چیزی معتاده : منم هنوز در رو پشت سرشون نبستم یه راست رفتم  سراغ لپ تاپ نگین هم رو پله ها گفت یادت نره نهار درست کنی نیشخند بعد از یه مدت هم رفتم تو آشپزخونه خونه سکوت مطلق بود همش فکر میکردم پرستش خوابیده وقتی ظرفی از دستم  میافتاد  یهو دلم میریخت میگفتم ای وای بیدارش کردم ولی وقتی یادم میافتاد انگار یه اسکناس 100 دلاری   میذاشتن تو دستمزبان  ولی فداش بشم خونه بدون پرستش کسالت آوره خوشکل مامان از بس شیرین زبونی میکنه و سوال میپرسه تازه جدیدا فارسی هم حرف میزنه فقط دوست داری بخوریش  به اول فعل کوردی یه می اضافه میکنه یا به اول فعل فارسی یه  ا   اضافه میکنه قهقهه  مثل   می سینم = می خرم      اخورم = میخورم     من له اینجا اخوابم = من اینجا میخوابم ...    

 

دوشنبه 1 آبان 91

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم (مامان آندیا)
2 آبان 91 8:55
سلام عزیزم.مرسی که باز نشدن قالب وبم و گفتی...با اینکه دوسش داشتم عوضش کردم....ممنون. دخملت و ببوس


خودم به سرم اومده درکت میکنم
عمه النا جون
15 آبان 91 23:22
سلام
خیلی خوشمله ، خوشحال میشم به وبلاگ النا جون ما سر بزنید،مرسی


چشم حتما میام