بابا جان عیدت مبارک
بابا ! روز قبل از رفتنت از ما پرسیدی تا عید قربان چند روز مونده ما هم گفتیم : اوووو وه بابا سه هفته مونده عجله داری ؟ تو خندیدی و گفتی نه همین جوری پرسیدم ... بابای مهربانم ! فردا عید قربانه و تو نیستی و ما ناباورانه بر سر و صورتمون میکوبیم .... فردا قراره تمام فامیل بیان برای نوعید ومن ازهمین حالا بغض دارم و اشک میریزم ...
تو نیستی...
بگو این بغض بی امان را در خالی کدام شانه پنهان کنم!؟؟
تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد!
اما هر لحظه ... یادت ... عکست ... خاطراتت ...
بابای عزیزم عیدت مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی