خدایی کن مادر خوب
تقدیم به همه مادرانی که مثل من گاهی خسته و کم تحمل میشن و سر همسری غر میزنن که : دیگه بریدم دیگه تحمل ندارم و ته دلشون میگن خدا جون یه وقت به حساب ناشکری نذاری . من میخوام این متن رو چاپ کنم بزنم به دیوار که هرروز جلوی چشمم باشه تایادم نره که بالاترین مقام رو دارم تو دنیا . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش.
که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند.
هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو.
با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو.
به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو.
فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب "یکّه شناس" است.
اوج نیاز و بیچارگی اش را حس می کنی؟
اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟
اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟
و تو...
که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟
می شود کنارش نباشی و نمانی؟
آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی!
تجربه ی خدا بودن، اله بودن، تمام امید و پناه کسی بودن، همه کسِ کسی بودن، تجربه ی سخت و شیرینی است.
می فهمد آدم که برای خدا بودن، به چه مایه از هستی و حیات و قدرت و علم و تمام آنچه را که می طلبد، احتیاج دارد.
خدایی کن؛ مادر خوب