پرستش از دیوار راست هم بالا میره
بابایی گفت ایمان اون جواب آزمایشها رو بیار برام پرستش فوری بلند شد و طبق معمول گفت : من من وبعدم اومد جلوی اپن آشپزخونه منم تو آشپز خونه بودم پیش خودم گفتم دستش نمی رسه بذار یه چند تا عکس ازش بگیرم جالب میشه که ایمان زد زیر خنده و گفت مامان بیا از بیرون آشپزخونه عکس بگیر و شد عکس آخریه قربونش برم اخرش هم تونست پس چی خواستن توانستن است 7-8-91
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی