به بهانه روز جهانی کودک
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای یه ربع دارم مطلب مینویسم همش پرید
دوباره از اول :
خدمت دوستای گلم سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امیدوارم به همراه دسته گلای نازتون سلامت وشاد باشین :
میدونم که این روزا حضورم توی وب کم رنگ و گاهی بیرنگ شده خانووم اجازه دلیل داره اول اینکه صبح ها کار خونه و بچه داری نمیزاره بعدازظهر ها هم آقا ایمان در حال انجام دادن پروژه هاشه ماشاالله پسرم افتاده تو کار طراحی وب و در آمدزایی میکنه اولین دست مزدش رو هم خرداد امسال گرفت و کلی اعتماد به نفس بچه ام بالا رفت نه به دلیل بحث مادیش به خاطر اینکه با سن کمش تونسته نظر شرکت های بزرگ رو به خودش جلب کنه
دوم اینکه چند وقته نی نی وبلاگ توی سیستم ما باز نمیشد و ارور میزد
سوم و مهم تر از همه میخوام بیشتر با پرستش وقت بگذرونم چون خیلی به نشستن من پای نت حساس شده و عجیبه که روز به روز وابسنگیش به من بیشتر شده الان چند شبه که میخوابه میزارمش توی تخت خودش ( تختش این چند سال آک آک مونده) ولی شبا که بیدار میشه برای دستشویی میگه پیش تو میخوابم خلاصه اینکه تصمیم گرفتم اجازه بدم دخترم کودکیش رو با خیال راحت و شاد انجام بده به دور از بکن نکن های الکی ، دقت کردین ما مادرها چقدر در طول روز میگیم : نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ؟؟؟
دختر به این خوشگلی باید براش عصبانیبشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این دقیقا گفته پرستشه وقتی کوچیکترین اخمی براش بکنم معادل کوردیش: ( دختر وه ام خوشگلیه اه شه عصبانی بووی بوی)
خداییشم راست میگه بچه های به این نازی ،به این عزیزی داریم حیف نیست مثلا به خاطر ریختن یه لیوان شربت یا هر چیز دیگه ای روی مبل و یا فرش خونه یا شکستن وسایل دکوری خونه ، دلشون رو بشکنیم وداد بزنیم رو سرشون! مگه مبل و فرش و در و دیوار خونه از دل نازک و آرامش بچه هامون گرونتره ؟؟؟ اجازه بدیم بچه هامون بچگی کنن شاد باشن تجربه کنن البته به شرطی که به خودشون صدمه نزنن و بی ادبی نکنن و بعضی قانون ها و چارچوب ها که مخصوص هر خونه ای هست رو هم رعایت کنن ما که چند وقته راحت تر زندگی میکنیم تازه سریال حریم سلطان و مدرسه شبانه روزی رو هم تعطیل کردم هم وقتم رو میگرفت هم اون ساعت که سریال بود باید پرستش حرف نمیزد و هم دیگه حوصله هیجان الکی رو نداشتم بعضی وقتا از دست خرم اینقدر عصبانی میشدم دلم میخواست خفه اش کنم سریال ال کاپو رو با همسری میبینم که بعضی شبا هم پرستش رو میبرم تو اتاق سرگرمش میکنم که بقیه حداقل یه سریال رو با سکوت ببینن در طول روز هم پت و مت ، تام و جری ، کایلو به زبان کوردی و شبکه پلیستک (کارتون و ترانه کودکانه به زبان کوردی ) میبینیم(( باهم)) و البته جدیدا سریال اوشین به زبان کوردی رو هم با پرستش میبینیم اسم یکی از عروسک هاشو گذاشته اوشین ولی خودمونیم چقدر اون وقتا اوشین سانسور شده بود پژمان رو که دیگه نگو شب خانوادگی میبینیم فرداش 4 بار تکرارش رو با پرستش میبینیم خدایی خیلی با حاله غروب هم دیالوگ هاشو چهار نفری تکرار میکنیم و میخندیم خلاصه زندگی رو راحت کردیم چرا همش به هم گیر بدیم البته اگه همسری از شلختگی خونه شاکی نمیشد اسباب بازی ها رو هم از کف هال جمع نمیکردم
برای دخترم : پرستش ناز و خوشگلم نازار نازاران: دلم میخواد کودکی کنی لذت ببری تجربه های شیرینی داشته باشی دلم میخواد هیچ وقت بهت نگم نکن دست نزن ولی بعضی وقتا کارهایی میکنی که خطرناکه بعضی وقتا من جنبه های منفی رو میبینم که تو نمیبینی :
مثل اینجا که همش میری رو چرخ خیاطی من واز اونجا میری روی اپن
یا اینجا که توی چنگال این بیل مکانیکی ایستاده بودی و همش میگفتی مامان عکس بگیر ! کارگرها هم
یا اینجا که هوا سرد شده ولی شما دوست داری با لباس تابستانی بگردی
یا اینجا که هر وقت من میشینم پای نت میای پشت لبتاپ دراز میکشی
یا اینجا که روزی سه چهار بار میری رو دسته مبل و دکور خونه رو بهم میریزی
یا اینجا که همه نیگات میکردن وشما بیخیال دونه دونه نرده ها رو سوار میشدی
یا اینجا که خاک بازی میکردی
یااینجا که عریض ترین قسمت برج میلاده و شما راحت داراز کشیده بودی روی پایه تلسکوپ و داداش همش حرص میخورد ولی شما شادمانه اطرافیان و توریستها رو نیگا میکردی
یا اینجا که من خسته میشم از لباس عوض کردنت و خودت اقدام میکنی
یا اینجا که همه فرشهای کوچیک خونه رو بردی تو بالکن وشیر آب رو باز کردی و همه رو خیس کردی و به ایمان گفتی همه رو بندازه رو طناب
یا اینجا که لبه سه سانتی دیوار رو گرفتی و خودت کلی خوشحال بودی
یا اینجا که همش میدویدی و کلی شاد بودی ولی ...
ولی گاهی اوقات آخرش به گریه ختم میشه و دل ما رو مخصوصا بابا رو ریش میکنی (این جور وقتا بابایی از دست من عصبانی میشه)
واینجا هم بعد از ده یازده بار، آخرش با دماغ و دوتا زانو کوبیده شدی به تخت
و اینجا توی بلوار نوبهار راحت نشستی روی زمین و حرص ایمان رو در آوردی
از ته دل آرزو دارم که همیشه شاد و بی دغدغه زندگی کنی و از زندگی لذت ببری و چقدر دلم میخواد که هیچوقت به واسطه دختر بودنت محدود نباشی هیج وقت بهت نگم تو دختری نباید اینکارا بکنی دلم میخواد آزاد و راحت زندگی کنی و البته مثل این چند سال که ادب و تربیتت زبانزد فامیل بوده وهمیشه شما رو مثال زدن برای تربیت بچه هاشون ، تا همیشه ی همیشه الگو وخانم باشی برای همه و ما به وجود چنین دختری افتخار کنیم
عاشق این عکست هستم که هر وقت میگفتم : پرستش بریم خونه میگفتی : مامان این تا دیگه سرسره کنم بعد میریم
تقدیم به همه کودکان عزیز خصوصا دوستای نی نی وبلاگیمون
توضیح: دوستای گلم الان ساعت 1و13 دقیقه اس من از ساعت 8و نیم دارم این مطلب رو مینویسم از بس بلند شدم رفتم و اومدم و پرستش رو راضی نگه داشتم نمیدونم چقدر غلط املایی دارم تازه شانس آوردم نهار دارم
دوستتون دارم وقت کنم بهتون سر میزنم